ویهانویهان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

ویهان زندگی مامان و بابا

ده ماهگیت مبارک

سلام عزیزکم... ببخش که با تاخیر مینویسم.. 10 ماهگیت مبارک گل پسرم... این روزها خیلی سرم شلوغه بخاطر باز شدن دانشگاه و رفت وآمدهایی که دارم خیلی وقت نمیکنم برات بنویسم... تو این مدت خیلی اتفاقات افتاد مسافرت رفتیم که بهمون خوش نگذشت آخه تو برای اولین بار سرما خوردی و خیلی برات ناراحت شدم که آثارش هنوزم هست مخصوصا که یه مدتیه که مهد کودک میری و من کمتر میبینمت... شیرینم خوشبختانه یا متاسفانه تو به مهد کودک رفتی و خانوادمون کنار هم موندیم... هر چند مهد خوبیه و با محل کار بابایی قرار داد دارن وهمه همکارای بابایی ازش راضی ان اما من از صبح که میری تا ظهر که دوباره میبینمت هزار بار برات میمیرم...مخصوصا که تو خیلی بد غذا شدی و هیچی نمیخوری و فقط خود...
29 شهريور 1392

تصمیم بزرگ ما

سلام به ویهانم و همه دوستان عزیزم... بعد از اینکه من دانشگاه شوشتر استخدام شدم کلی فکر کردیم که حالا باید این سه نفر چکار کنن که بهترین راه باشه... اولین راه حل مهد کوک برای ویهان بود که وقتی مامان با چند تا از دوستاش مشورت کرد و کلی حرفهای ناجور راجع به مهد کودک شنیدم منصرف شدم.. تصمیم بر این شد که کسی رو بیاریم تو خونه تا از جوجو مراقبت کنه اما از اونجاییکه کار من یه شهر دیگه است و بابایی هم کارش شیفتی بود بدلایل امنیتی منصرف شدیم... وکلی راه حل دیگه که هیچ کدوم مورد موافقت ما قرار نگرفت و نهایتا تصمیم گرفتیم خونه رو ببریم پیش مامان بزرگ که مامان از اونجا هر روز بره شوشتر وبرگرده بابایی هم پیش دایی اهواز میمونه ... همه این سختی ها رو فقط...
4 شهريور 1392
1